"به هوای تو یا امام رضا(ع)"
حبیب الله چایچیان
آمدم ای شاه ، پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
ای حرمَت ملجأ در ماندگان
دور مران از در و راهم بده
ای گل بیخار گلستان عشق
قرب مکانی چو گیاهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده
ای که حریمت به مثَل کهرباست
شوق و سبکخیزی کاهم بده
تا که ز عشق تو گدازم چو شمع
گرمی جانسوز به آهم بده
لشگر شیطان به کمین من است
بیکسم ای، شاه پناهم بده
از صف مژگان نگهی کن به من
با نظری، یار و سپاهم بده
در شب اول که به قبرم نهند
نور بدان شام سیاهم بده
ای که عطا خش همه عالمی
جملۀ حاجات مرا هم بده
چند روزیست دلــم میــل ِ زیــارت دارد
باز حس می کنم این قلب، حرارت دارد
واژه در واژه برای تــو غـزل میگویم
بیـت بیـت غـزلـم عرض ِ ارادت دارد
بی جهت نیست کـه قلبـم بـه کبـوتـر هایت
چنـد سالیست کـه احساس ِ حسـادت دارد
نیستــم لایق ِ دیــدار تـــو، امــا آقــا
چشم هایـم بـه تمـاشـای تـــو عـادت دارد
آه ! دلتنگ ِ تـو ام، بـاز مـرا دعـوت کن
چند روزیست دلــم میــل ِ زیــارت دارد . . .
الهام عظیمی
هر که مشهد میرود، از من سلامی میبرد
شک ندارم پاسخت را از حرم میآورد
جانمازی، چادری، عطری و شاید بوسهای
از دهان پنجره فولاد هم، میآورد
آه... اما بین مهمانهای دارالحجهات
جای من پشت ستون آخری خالی نبود؟
گرچه امشب در اتاقم اشک میریزم، ولی
حال من آن روز در بابالرضا، عالی نبود؟
سرورم، من تابع جمهوری صحن توام
جان هرکس دوست داری، از وطن دورم نکن
حکم تبعید است هرجایی به غیر از مشهدت
گرچه سلطانی، ولی هربار مجبورم نکن
بار آخر عهد بستم دستهایم را بگیر
تا که من هم دستبندم را به ایوانت دهم
نذر کردم در شلوغیهای اطراف ضریح
دست زائرهای کمرو را به دستانت دهم
...کل مشهد شوق دارد در حریمت باشد و
خوش به حال آن زمینی که به نامت خورده است
من خودم یک مشت خاکم، کاش میشد آخرش
آجری باشم که بر بالای بامت خورده است
بشرى صاحبی
با تکان پرچمت، تسخیر کردی باد را
دلنشین کردی هوای نیمۀ مرداد را
شب به شب، خورشید! پیشت ماه رؤیت میشود
دوست دارم آسمان صحن گوهر شاد را
حال شیرین زیارتنامه خواندن در حرم
میکشاند سمت مشهد، عاقبت فرهاد را
با نگاه مهربانت ضامن آهو شدی
بعد از آن کردی اسیر خود دل صیاد را
چلچراغ آسمان روشن ایوان طلا
جلد خود کرده ست صدها کفتر آزاد را
گاه تشییع کسی را دیدهای در صحنها
گاهگاهی هم شنیدی خندۀ نوزاد را
حوض سقاخانهات دار الشفای عالم است
کرده بینا یک نگاهت، کور مادرزاد را
یا رضا گفتند و رد کردند مردان خدا
با دعا، اروندرود و تنگۀ مرصاد را
پادشاه کشور عشقی و من از این به بعد
میگذارم روی مشهد نام عشق آباد را
باز میخواهم که مهمان توباشم مهربان
باز میخواهم ببوسم پنجره فولاد را
"برگی از دنیای کرامات امام همام"
دستگيري امام هشتم عليهم السلام از زائران در راه مانده :
محدث نوري رضوان الله عليه نقل ميكند :
يكي از خدمتگزاران حرم مطهر حضرت رضا عليه السلام گفت : در شبي كه نوبت خدمت من بود، در رواقي كه به دارالحفاظ معروف است، خوابيده بودم .
ناگاه در خواب ديدم كه در حرم مطهر باز شد خود حضرت امام رضا عليه السلام از حرم بيرون آمدند و به من فرمودند :« برخيز و بگو مشعلي فروزان بالاي گلدسته ببرند، زيرا جماعتي از اعراب بحرين به زيارت من ميآيند و اكنون در اطراف « طرق » ( هشت كيلومتري مشهد ) بر اثر بارش برف راه را گم كردهاند برو به ميرزا شاه نقي متولي بگو مشعلها را روشن كند و با گروهي از خادمان جهت نجات و راهنمايي آنان حركت كنند .»
آن خادم ميگويد : از خواب پريدم و فوري از جا برخاستم و مسؤول خدام را از خواب بيدار كرده و ماجرا را برايش گفتم او نيز با شگفتي برخاست و با يكديگر بيرون آمديم در حالي كه برف به شدت مي باريد مشعلدار را خبر كرديم و او به سرعت مشعلي روي گلدسته روشن كرد آنگاه با عدهاي از خدام حرم به خانهي متولي رفتيم و ماجرا را برايش شرح داديم سپس با گروهي مشعلدار به طرف طرق حركت كرديم نزديك طرق به زوار رسيديم . آنان در هواي سرد و برفي ميان بيابان گويي منتظر ما بودند . از چگونگي حالشان جويا شديم گفتند : ما به قصد زيارت حضرت رضا عليه السلام از بحرين بيرون آمديم امشب گرفتار برف و سرما شده و از راه خارج گشتيم و ديگر نميتوانستيم مسير حركت را تشخيص دهيم تا اينكه از شدت سرما دست و پاي ما از كار افتاد و خود را آمادهي مرگ نموديم . از مركبها فرود آمديم و همه يك جا جمع شديم . فرشهايمان را روي خود انداختم و شروع به گريستن كرديم و به حضرت رضا عليه السلام متوسل شديم . در ميان مسافران مردي صالح و اهل علم بود . همين كه چشمش به خواب رفت، حضرت رضا عليه السلام را در خواب زيارت نمود ،كه به او فرمود :
« برخيز ! كه دستور دادهام چراغها را بالاي منارهها روشن كنند. شما به طرف چراغها حركت كنيد .» همه برخاستيم و به طرف چراغها حركت كرديم كه ناگاه شما را ديديم .» (دارالسلام ، ج 1/267)
اي نفست چارهي درماندگان جزتوكسي نيست كس بيكسان
چارهي ما ساز كه بيچارهايم گر توبراني، به كه روي آوريم
يار شواي مونس غمخوارگان چاره كن اي چارهي بيچارگان
قافله شد، بي كس ما ببين اي كس ما بيكسي ما ببين
پيش تو با ناله وآه آمدهايم معتغذر از جرم و گناه آمدهايم
زبان حال کبوتر بقیع با کبوتر حرم امام رضا(ع)-به بهانه نام گذاري صحني از حرم مطهررضوي "بنام صحن امام حسن مجتبي(ع)"
آی کبوتر که نشستی روی گنبد طلا
تو که پرواز میکنی تو حرم امام رضا
من کبوتر بقیعم با تو خیلی فرق دارم
سرمو بجای گنبد روی خاکها میذارم
خونه ی قشنگ تو کجا و این خونه کجا
گنبد طلا کجا قبرهای ویرونه کجا
اونجا هرکی میپره طائر افلاکی میشه
اینجا هرکی می پره بال و پرش خاکی میشه
اونجا خادما با زائر آقا مهربونن
اینجا زائرا رو از کنار قبرها میرونن
( تو که هر شب میسوزه چلچراغا دور و برت)
به امام رضا بگو غریب تویی یا مادرت...
السلام علیک یا حسن بن علی ایها المجتبی(ع) یابن رسول ا...